کامران نوربخش
کامران نوربخش

کامران نوربخش

تسلیم در برابر حبس انفرادی آغوشت

میان آن روزهای تنهایی سرد

من بودم و یک دل

یک دل هرزه

یک دل ولگرد

تا آن روز زرد

آن روز پاییزترین

تو به رنگ اردیبهشت آمدی

با بوی ناب آلاله

با تو لحظه به لحظه رفتم تا اوج مستی

پرواز کردم بر بلندای هستی

من غرق حس معصومانه نگاهت

تو غرق غزل های ناب

با عشق زندگی کردیم

با زندگی عشق

کنارت بی دلیل گریه شدم

گم شدم در حصار حلقه دستانت

و تسلیم

تسلیم شدم در برابر حبس انفرادی آغوشت

و غرق شدم در مزه دلچسب بوسه هایت

و رفتم در امتداد سکوت تا حوالی نفس هایت

تا رسیدم به اینجا

آخرین دور طواف چشمانت

کامران نوربخش

رد نگاهت را زجر کشیدم

بانو به حال زارم نخند

من در پس لبخند هایت خط به خط زندگی کردم

من در رویایم

با تار تار مویت راز و نیاز کردم

من در هیاهوی خیال هایم

تک تک مژه هایت را عبادت کردم

من هر معبدی را پیش چشمانت به سجده درآوردم

دست در دست دیگری بودنت را سکوت کردم

رد نگاهت را زجر کشیدم

تو برو بانو نگران ضجه یک مرد نباش

تو برو بانو

نگو فراموش کن

بیش از این روی زخم یک مرد نمک نپاش

کامران نوربخش