نشکند دستی که
خیلی نمک داشت
دست روی دلم گذاشت و رفت
#کامران_نوربخش
من از سرگذشت مادرم فهمیدم
دختر ها هم می توانند
برای خودشان مردی شوند.
#کامران_نوربخش
دنیای این دیوانه شمال و جنوب ندارد
تمام جهت ها سوی تو ختم می شوند
مشرق پشت چشمانت است
همان جا که خورشید
سحرگاهان طلوع می کند
و پشت موهایت غروب می کند
تا شب دنیایم آغاز شود
و ماه دور چشمانت بگردد
ظهر تابستان آغوشت
عجب دلچسب است بانو
می خندی
نسیم می آید
اخم می کنی
دریاها طوفانی می شوند
غمگین می شوی
باران می آید
گریه کنی
دنیای مرا سیل می برد
پرستوها هرسال
به حوالی نگاهت کوچ می کنند
شقایق ها
با ضرب آهنگ صدایت عجب زیبا می رقصند
برکه ای گوشهی چشمت
کنار نگاه های نیلوفرانه ات آرام گرفته
جنگل موهایت بکر بکر است
بگذار مردم بگویند کافرم
خدای دنیای این دیوانه تویی بانو
#کامران_نوربخش
هر بار که از خودم بیرون می زنم
انگار
کسی تمام آب های دنیا را
پشت سرم می ریزد
که زود
به کنج تنهایی خودم برمی گردم و
به تو فکر می کنم.
بانو
تو خود بهاری
دامنت نود و سه گل دارد
قدم می زنی و ورق می زنی تقویم را
#کامران_نوربخش
زن ها هم
گاهی مرد هستند
مثل بنفشه هایی که
گاهی بنفش نیستند
#کامران_نوربخش