کامران نوربخش
کامران نوربخش

کامران نوربخش

دنیای این دیوانه شمال و جنوب ندارد

دنیای این دیوانه شمال و جنوب ندارد
تمام جهت ها سوی تو ختم می شوند
مشرق پشت چشمانت است
همان جا که خورشید
سحرگاهان طلوع می کند
و پشت موهایت غروب می کند
تا شب دنیایم آغاز شود 
و ماه دور چشمانت بگردد
ظهر تابستان آغوشت
عجب دلچسب است بانو
می خندی 
نسیم می آید
اخم می کنی
دریاها طوفانی می شوند
غمگین می شوی 
باران می آید
گریه کنی
دنیای مرا سیل می برد
پرستوها هرسال 
به حوالی نگاهت کوچ می کنند
شقایق ها 
با ضرب آهنگ صدایت عجب زیبا می رقصند
برکه ای گوشه‌ی چشمت 
کنار نگاه های نیلوفرانه ات آرام گرفته
جنگل موهایت بکر بکر است
بگذار مردم بگویند کافرم
خدای دنیای این دیوانه تویی بانو

#کامران_نوربخش

هر بار که از خودم بیرون می زنم

هر بار که از خودم بیرون می زنم
انگار 
کسی تمام آب های دنیا را
پشت سرم می ریزد
که زود
به کنج تنهایی خودم برمی گردم و
به تو فکر می کنم.  

#کامران_نوربخش

قدم می زنی

بانو
تو خود بهاری
دامنت نود و سه گل دارد
قدم می زنی و ورق می زنی تقویم را
#کامران_نوربخش

زن ها هم گاهی مرد هستند

زن ها هم
گاهی مرد هستند
مثل بنفشه هایی که
گاهی بنفش نیستند
#کامران_نوربخش

چین های پیشانی ات

چین های پیشانی ات
موج های روی برکه است
اخم نکن بانو
شاید پروانه ای کوچک
کنار این برکه آرام گرفته است.

بعضی حرف ها

بعضی حرف ها
گفتنی نیستند
افتادنی هستند
مثل برگ از درخت
در پاییز
مثل اشک از چشم های من
در شب های نبودنت.

پاییز روی زانوی شهریور خواب رفته بود

تو خندیدی
که انارها شکفتند
وگرنه پاییز 
روی زانوی شهریور 
خواب رفته بود

درد باشکوه

یک بار به دنیا می آید
هزار بار می میرد و
دوباره اشک هایش را‌ پاک می کند
و زندگی را ادامه می دهد
فقط یک زن می تواند
چنین درد باشکوهی را تحمل کند.