کامران نوربخش
کامران نوربخش

کامران نوربخش

نذری

امشب می خواهم برای وصالت دو سه چیز نذر کنم

کمی از شراب شهری که اهلش هستم

کمی هشیش و تریاک نذر کنم

دو سه پیک اول را نیت کنم

مابقی را همه نذر کنم

دل تنگی بار پیش

از بهر وصال تو به نام خودم نذری دادم

آش دادم،گوشتی و شربتی

دست خیر به نامم زده شد

و ظاهری از خوش نامی

اما تو نیامدی 

که نیامدی

این بار بهر کافران مست و خراب

به امید وصالت

بی نام خودم نذر کردم

امید که نه

به یقین خواهی آمد

«کامران نوربخش»


اوج دیوانگی این تنها

در میان خیال های تهی

 دنبال برگ های زرد چناری پیر
 کنار رودخانه ای خشک
 در آغاز دل بستن بر لاله ای به دنیانیامده
 به هنگام بغض های گریه نشده
 بند زدن دلی هزارتکه اوج دیوانگی این تنهاست

"کامران نوربخش"

بانو می روم

بانو می روم اما تو ببخش با اینکه رفتنم دست خودم نیست

یادت باشدگرخواستی مرا یاد کنی پنجشنبه ها نیا
 پنجشنبه ها حداقل همسایگانم میهمان دارند 
و از عبور آنها دلم نمی گیرد،تو غروب جمعه به دیدارم بیا
 که همیشه لحظه تداعی دردناک ترین لحظات تنهایی محض من است
بانو بازهم ببخش گر مثل همیشه حرفهایم سرشار از بوی رفتن است
بانو بازهم ببخش گر مثل همیشه باید راه رفتنی را بروم 
و تو باید در فقدان دلیلی برای رفتن من تنها بمانی
بانو توفقط ببخش همان طور که بخشیدنت همانند بودنت مهم است

همین وبس

"کامران نوربخش"

خیالی نیست

اگرامروز بی من هستی خیالی نیست

اگرامروز دستت در دست دیگریست خیالی نیست
اگرامروز آغوش دیگری جای آرام گرفتنت است خیالی نیست
اگرامروز از نگاه یکی دیگردلت می لرزد خیالی نیست
اگرامروز یاد دیگری در یادت است خیالی نیست
فقط بدان امروز آرزوی شاد بودنت مرا تنها نگذاشته است
تو فقط امروز بی من شاد باش همین و بس خیالی نیست

"کامران نوربخش"

بانو مرا ببخش

بانو مرا ببخش اگر دلتنگی

مرا ببخش اگر از هم دور هستیم
مرا ببخش اگر دستهایت تنهاست
مرا ببخش اگر دراین شهر صدای سخن عشق دیگر خوش نیست
مرا ببخش اگر درخیابان های این شهر
 حتی گربه ها و کلاغ ها هم آزادانه عشق بازی می کنند و جفت گیری می کنند
 و من و تو حتی تمی توانیم دست های هم رابگیریم
اگر دیگران هم دلت را شکستند تو مرا ببخش
اگر تنهایت گذاشتند باز تو مرا ببخش
بانو ...
"کامران نوربخش"