کامران نوربخش
کامران نوربخش

کامران نوربخش

من و این پلشتی ها

من که به این پلشتی ها عادت کردم

 تو که در زیبایی های خیالت می چرخی

 من که خسته از تکرار هر صبحم

 تو که مسرور از لحظه هر غروبی

 من که هر شب بی بهانه مست و خرابم

 تو که هر شب با یکی چشم در چشم در اوج وصالی

 من که فقط امشب با گفتن خیالی نیست دلم آرام می گیرد

 توهم بمان با همان یک شب آرامش بی تکرارت

"کامران نوربخش"

طعم آشنای نمک

سه،دو،یک 

شروع

تولد،اشک من،شادی مخملی یک مادر

غرور سرو مانند یک پدر


چند تبریک،چند ذوق و یک حض

آرام آرام، تاتی،حس رفتن


نوشتن،خواندن

الفبای درد مرور کردن

دیکته،مشق شب،موضوع انشإ

زجه یک خط درمیان یک مادر

تکرار تقسیم نان شب منهای پدر


کمی قد،روییدن چند علف هرز پشت لب

جوانی؟ زرشک


غلط خوردن میان تفاوت ها

آغشته شدن به چرک خشک نصیحت ها

لیسیدن جای درد ها و زخم ها،طعم آشنای نمک


نوشیدن پیک پیک زهر

بی مزه،سلامتی،نوش


یک‌ لبخند،آغاز دیگر

عشق؟ کشک

حسرت لمس یک دست وسط پیاده رو

درد لبریز خماری یک بوسه


ذهن عالی

تن عاصی

خوشی جعلی

گرگ زده

گرگ برده

گرگ خورده

سرتاپا یک رنگ


تاهمین جا کافی

نقطه

به گور پدر جدم بخندم بگویم سرخط


«کامران نوربخش»


درد احساس

دوباره تمام احساسم درد می کند

دوباره تمام مغزم فلج است

دوباره تمام وجودم خمار بوی یک تن است

دوباره تمام ذهنم مرورگر آخرین اخم یک نفر است

دوباره تمام دلم سرشار یک تشویش تمام عیار است

کاش امشب این عقربه ها پا به فرار بگذارند

«کامران‌نوربخش»


نون گندم

نه خوردیم نون گندم 

نه دیدیم دست مردم

نون گندم هم خیال شد

شادی آرزوی محال شد

خدایا دنیات درد داره

تنم آرزوی زمین سرد داره

قیمت نون٬ قیمت جون شد

هرزگی از بهر نون آسون شد

خدایا امشب هزاران کس نالیدن

یکی ازبهر شکم٬ دیگران از هوس نالیدن

خدایا مردانی امشب خواب بودن

زنانی از هزار و یک درد بی تاب بودن

بگیر نام مردی از این مردان نامرد

بگیر نام هرزگی از این زنان پر درد

که می خرند مردان تنی به یک نون

که می فروشند مردی را چه آسون

«کامران نوربخش»


قسم

قسم به دست های تنهایم

قسم به صدای تیک تاک ساعت اتاقم

قسم به دل و دست خالی ام

قسم به موهای سپید

در بیست و‌ چند سالگی ام

قسم به این دلی که دیگر با هیچ نگاهی نمی لرزد

قسم به آرزوهایی که حسرت شد

قسم به بغض هایی که گریه نشد

قسم به داغ بوسه های تو

در نبود بوسه های داغ تو

قسم به تکرار غروب های تنهایی ام

قسم به....

فقط پایانی بی تکرار می خواهم

«کامران‌نوربخش»


نذری

امشب می خواهم برای وصالت دو سه چیز نذر کنم

کمی از شراب شهری که اهلش هستم

کمی هشیش و تریاک نذر کنم

دو سه پیک اول را نیت کنم

مابقی را همه نذر کنم

دل تنگی بار پیش

از بهر وصال تو به نام خودم نذری دادم

آش دادم،گوشتی و شربتی

دست خیر به نامم زده شد

و ظاهری از خوش نامی

اما تو نیامدی 

که نیامدی

این بار بهر کافران مست و خراب

به امید وصالت

بی نام خودم نذر کردم

امید که نه

به یقین خواهی آمد

«کامران نوربخش»


اوج دیوانگی این تنها

در میان خیال های تهی

 دنبال برگ های زرد چناری پیر
 کنار رودخانه ای خشک
 در آغاز دل بستن بر لاله ای به دنیانیامده
 به هنگام بغض های گریه نشده
 بند زدن دلی هزارتکه اوج دیوانگی این تنهاست

"کامران نوربخش"

بانو می روم

بانو می روم اما تو ببخش با اینکه رفتنم دست خودم نیست

یادت باشدگرخواستی مرا یاد کنی پنجشنبه ها نیا
 پنجشنبه ها حداقل همسایگانم میهمان دارند 
و از عبور آنها دلم نمی گیرد،تو غروب جمعه به دیدارم بیا
 که همیشه لحظه تداعی دردناک ترین لحظات تنهایی محض من است
بانو بازهم ببخش گر مثل همیشه حرفهایم سرشار از بوی رفتن است
بانو بازهم ببخش گر مثل همیشه باید راه رفتنی را بروم 
و تو باید در فقدان دلیلی برای رفتن من تنها بمانی
بانو توفقط ببخش همان طور که بخشیدنت همانند بودنت مهم است

همین وبس

"کامران نوربخش"

خیالی نیست

اگرامروز بی من هستی خیالی نیست

اگرامروز دستت در دست دیگریست خیالی نیست
اگرامروز آغوش دیگری جای آرام گرفتنت است خیالی نیست
اگرامروز از نگاه یکی دیگردلت می لرزد خیالی نیست
اگرامروز یاد دیگری در یادت است خیالی نیست
فقط بدان امروز آرزوی شاد بودنت مرا تنها نگذاشته است
تو فقط امروز بی من شاد باش همین و بس خیالی نیست

"کامران نوربخش"

بانو مرا ببخش

بانو مرا ببخش اگر دلتنگی

مرا ببخش اگر از هم دور هستیم
مرا ببخش اگر دستهایت تنهاست
مرا ببخش اگر دراین شهر صدای سخن عشق دیگر خوش نیست
مرا ببخش اگر درخیابان های این شهر
 حتی گربه ها و کلاغ ها هم آزادانه عشق بازی می کنند و جفت گیری می کنند
 و من و تو حتی تمی توانیم دست های هم رابگیریم
اگر دیگران هم دلت را شکستند تو مرا ببخش
اگر تنهایت گذاشتند باز تو مرا ببخش
بانو ...
"کامران نوربخش"