-
من و تو و دلامون
جمعه 25 اردیبهشت 1394 03:03
این دل وامونده باز گیر داده میگه تو فقط تو یا هیشکی یا تو گاهی بی خیالت میشه ولی همیشه نمیشه زد به بی خیالی یه وقتایی یه لحطه هایی یه جاهایی غوغایی می کنه که نگو و نپرس کم میارم پیشش میگم خدا رحم کنه یه وقتایی یه لحظه هایی یه جاهایی بچه میشه بهونه میگیره که نگو و نپرس کلافه میشم میگم خدا بهش رحم کنه بهش میگم فراموش کن...
-
صدایم که می کنی
جمعه 25 اردیبهشت 1394 01:44
صدایم که می کنی مرا با نامم صدا کن به علاوه یک میم صدایت که می کنم مرا با جان جواب بده به علاوه یک میم دلت از هر جا پُر شد سینه ام را مشت بزن هی بکوب، هی بزن منهای آن اخم اصلا هر کجا غم دیدی مرا با فحش له کن نیست کن پوچ کن منهای آن غم کامراننوربخش
-
عجب میهمان پررویی است این حس نبودنت
جمعه 25 اردیبهشت 1394 01:43
تنهاییم شده خط تیره میان بودن و نبودنت عجب میهمان پررویی است این حس نبودنت جای خشک کرده کنارم می ترسم مثل نوجوانی نادان دل ببندد به روزگارم می ترسم همبستر در و دیوار این خانه شوم آه که نبودنت دردناک ترین شوخی روزگار با من است نبودنت خمارم می کند از درد این خماری هر روز پابرهنه قدم میزنم هیچکس نمی داند چقدر جای خنده...
-
بانو غمت به جانم
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 02:34
 بانو غمت به جانم اینجا مجرمی جرمت از جنس جنسیت جرمت از جنس بودن زن بودن مابقی نَر هستن میان این مغزهای فاحشه تو مرد باش تا زن بمانی و حُکمت قفس قفسی از جنس تن پوشت حوا بودن تاوان دارد بهار تابستان پاییز زمستان فصل ها هم نامردند کاری به تن پوشت نداردند قفست سیاه جامه ای نه برای غم که از جنس غم است میان باور ها اسیری...
-
خورشید خانوم لج بازی نکن
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 19:38
یک دل پیر شکم ناسیر مغز اسیر ذهن درگیر خورشید خانوم لج بازی نکن خورشید خانوم خواب بمون دنیا دیگه مال ما نیست رنگی به روی احوال ما نیست نسل ما پیش خودش غریبه نسل ما به آخر رسیده مادربزرگ نداشتیم قصه بگه قصه ما به سر رسیده خورشید خانوم لج بازی نکن خورشید خانوم خواب بمون
-
من و این پلشتی ها
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 19:28
من که به این پلشتی ها عادت کردم تو که در زیبایی های خیالت می چرخی من که خسته از تکرار هر صبحم تو که مسرور از لحظه هر غروبی من که هر شب بی بهانه مست و خرابم تو که هر شب با یکی چشم در چشم در اوج وصالی من که فقط امشب با گفتن خیالی نیست دلم آرام می گیرد توهم بمان با همان یک شب آرامش بی تکرارت "کامران نوربخش"
-
طعم آشنای نمک
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 14:20
سه،دو،یک شروع تولد،اشک من،شادی مخملی یک مادر غرور سرو مانند یک پدر چند تبریک،چند ذوق و یک حض آرام آرام، تاتی،حس رفتن نوشتن،خواندن الفبای درد مرور کردن دیکته،مشق شب،موضوع انشإ زجه یک خط درمیان یک مادر تکرار تقسیم نان شب منهای پدر کمی قد،روییدن چند علف هرز پشت لب جوانی؟ زرشک غلط خوردن میان تفاوت ها آغشته شدن به چرک خشک...
-
درد احساس
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 02:27
دوباره تمام احساسم درد می کند دوباره تمام مغزم فلج است دوباره تمام وجودم خمار بوی یک تن است دوباره تمام ذهنم مرورگر آخرین اخم یک نفر است دوباره تمام دلم سرشار یک تشویش تمام عیار است کاش امشب این عقربه ها پا به فرار بگذارند «کامراننوربخش»
-
نون گندم
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 02:24
نه خوردیم نون گندم نه دیدیم دست مردم نون گندم هم خیال شد شادی آرزوی محال شد خدایا دنیات درد داره تنم آرزوی زمین سرد داره قیمت نون٬ قیمت جون شد هرزگی از بهر نون آسون شد خدایا امشب هزاران کس نالیدن یکی ازبهر شکم٬ دیگران از هوس نالیدن خدایا مردانی امشب خواب بودن زنانی از هزار و یک درد بی تاب بودن بگیر نام مردی از این...
-
قسم
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 02:23
قسم به دست های تنهایم قسم به صدای تیک تاک ساعت اتاقم قسم به دل و دست خالی ام قسم به موهای سپید در بیست و چند سالگی ام قسم به این دلی که دیگر با هیچ نگاهی نمی لرزد قسم به آرزوهایی که حسرت شد قسم به بغض هایی که گریه نشد قسم به داغ بوسه های تو در نبود بوسه های داغ تو قسم به تکرار غروب های تنهایی ام قسم به.... فقط پایانی...
-
نذری
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 02:23
امشب می خواهم برای وصالت دو سه چیز نذر کنم کمی از شراب شهری که اهلش هستم کمی هشیش و تریاک نذر کنم دو سه پیک اول را نیت کنم مابقی را همه نذر کنم دل تنگی بار پیش از بهر وصال تو به نام خودم نذری دادم آش دادم،گوشتی و شربتی دست خیر به نامم زده شد و ظاهری از خوش نامی اما تو نیامدی که نیامدی این بار بهر کافران مست و خراب به...
-
اوج دیوانگی این تنها
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 01:15
در میان خیال های تهی دنبال برگ های زرد چناری پیر کنار رودخانه ای خشک در آغاز دل بستن بر لاله ای به دنیانیامده به هنگام بغض های گریه نشده بند زدن دلی هزارتکه اوج دیوانگی این تنهاست "کامران نوربخش"
-
بانو می روم
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 01:10
بانو می روم اما تو ببخش با اینکه رفتنم دست خودم نیست یادت باشدگرخواستی مرا یاد کنی پنجشنبه ها نیا پنجشنبه ها حداقل همسایگانم میهمان دارند و از عبور آنها دلم نمی گیرد،تو غروب جمعه به دیدارم بیا که همیشه لحظه تداعی دردناک ترین لحظات تنهایی محض من است بانو بازهم ببخش گر مثل همیشه حرفهایم سرشار از بوی رفتن است بانو بازهم...
-
خیالی نیست
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 01:03
اگرامروز بی من هستی خیالی نیست اگرامروز دستت در دست دیگریست خیالی نیست اگرامروز آغوش دیگری جای آرام گرفتنت است خیالی نیست اگرامروز از نگاه یکی دیگردلت می لرزد خیالی نیست اگرامروز یاد دیگری در یادت است خیالی نیست فقط بدان امروز آرزوی شاد بودنت مرا تنها نگذاشته است تو فقط امروز بی من شاد باش همین و بس خیالی نیست...
-
بانو مرا ببخش
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 00:54
بانو مرا ببخش اگر دلتنگی مرا ببخش اگر از هم دور هستیم مرا ببخش اگر دستهایت تنهاست مرا ببخش اگر دراین شهر صدای سخن عشق دیگر خوش نیست مرا ببخش اگر درخیابان های این شهر حتی گربه ها و کلاغ ها هم آزادانه عشق بازی می کنند و جفت گیری می کنند و من و تو حتی تمی توانیم دست های هم رابگیریم اگر دیگران هم دلت را شکستند تو مرا ببخش...